سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پندها چه بسیار است و پند گرفتن چه اندک به شمار . [نهج البلاغه]
شوفر
درباره



شوفر

وضعیت من در یاهـو
راننده تاکسی
گواهی نامه پایه دو رو در سن 18 سالگی گرفتم دقیقا از این روز رانندگی رو شروع کردم و 20 دی 89 کارت شهری رانندگی با تاکسی گردشی داخل شهری رو گرفتم. کلا از رانندگی خوشم نمیاد.شاید از هم سن هام کسی به اندازه ی من اینقدر رانندگی نکرده باشه ،اینجا داستان نمیگم رمان وداستان کوتاه و نوول و ضد رمان نمی نویسم،پس دنبال انواع رمان از نظر ساخت و موضوع و از نظر پلات و عناصر داستان و هسته ی داستان و جریان سیال ذهن و آن کارشناسی ها نباشید.....اینجا فقط و فقط یک وقایع الاتفاقیه ی روزانه ی یک راننده تاکسی هست.
پیوندها

امروز که پشت فرمون بودم یه چیزی به ذهنم رسید، تو خیابونها که اینور و اونور میرم تو بعضی مسیرها میبینم اکثر ادمها تک سرنشین هستند و تو بعضی مسیرها میبینم که مردم پیاده میرن و میان و تو بعضی شهرکها میبینم که ماشینهای شخصی مدل بالا زیاد هستند و تو بعضی شهرکها و جاها میبینم که موتوری زیاد است اما تو یه مسیری امروز دیدم که مردم از خودروهای عمومی زیاد استفاده میکردند، شاید فکر کنید که من داشتم فکر میکردم که مردم تحت تاثیر تبلیغات و فرهنگ سازی قرار گرفته اند و با فرهنگ شده اند و از خودرو عمومی استفاده میکنند! در حالی که اینطوری نبود تقریبا مشخص بود که همونها هم اگر پول داشتند سوار اتوبوس نمیشوند حداقل می اومدند سوار تاکسی میشدند و یا اگر پول داشتند اونها هم تک سر نشین میشدند! مگر اونها دل ندارند!( این یک واقعیاتی است که به چشم دیدم هر کسی هر چه میخواهد میتواند فکر کند)
امروز تو یه مسیری چهار نفر اقا سوار کردم که سه تاشون تقریبا هم سن و تقریبا میانسال بودند بحث از اینجا شروع شد که نفر جلویی زانوش درد میکرد و در حالی که داشت زانوش رو مالش میداد رو کرد به مسافرهای عقب و گفت اقا من نفهمیدم و یه چیز سنگین برداشتم از اون روز زانوم درد میکنه و به دکتر هم که رفتم گفت که ارتروز زانو داری و نباید زیاد راه بری تو این حرفا بود که یکی از اقایون گفت من هم ارتروز دارم و اونیکی هم گفت من هم زانو درد دارم ولی زیاد جدی نیست و هر از گاهی درد میکنه تو این صحبتها که اون سه تا اقا همدیگه رو دیدنمرد جلویی گفت من شما رو میشناسم شما سال 42 خوب توپ میزدی تو فلان مدرسه! یکی از اقایونی که عقب نشسته بود گفت نمیشناسه ولی یه چیزهایی یادش میاد تو بین صحبت ها یکی دیگه از اقایون دیگه که عقب نشسته بود هردوتاشون رو شناخت ! گفت اره من هر دوتای شما رو میشناسم ما با هم همکلاسی بودیم سال 42 تو فلان مدرسه( میگم فلان مدرسه چون دقیق اسم مدرسه یادم نبود، از اسامی مدرسه های دوران شاهنشاهی بود) و همین الان هر سه بازنشسته بودند... خیلی جالب بود برام
دو سه روز است که یک دستگاه جی پی اس برای راهنمای تصویری و صوتی مسیر گرفته ام با مارک مارشال که قسمتش تو سایت خود شرکت نوشته 189 هزار تومان ولی من کمی ارزان تر خریدم وسیله ی جالبی است همه مسیرها و خیابانها و مکانها و فروشگاهها را به زبان فارسی توضیح میده و نمایش میده خیلی وقت بود که میخواستم یکی بخرم ولی واقعیتش پولش رو نداشتم به نظر من برای هر وسیله ی نقلیه شخصی لازم و ضروری است هرچند شنیدم استفاده از این وسیله ابتلا به تومور مغزی را افزایش میده ولی من که شب و روز استفاده نمیکنم هر از گاهی برای پیدا کردم یک مسیر و مسافت اون مسیر استفاده میکنم و اون هم خیلی کم و بیشتر از امکانات چندرسانه ای صوتی و تصویری استفاده میکنم.
امروز از ساعت 9 رفتم بیرون و از ساعت 10 رسما کار رو شروع کردم و یک ساعت اومدم خونه و بعد رفتم و شب ساعت 21 برگشتم خونه 46 هزارتومان کار کردم و راضی هم هستم چون امروز خیلی جاها سر زدم و چندین ساعت هم وقت کشی کردم تو ساعتکاری ام و شاید اگز یکسره کار میکردم پنجاه شصت هزار تومان کار میکردم.
به همین هم راضی ام..
خدا رو شکر.


کلمات کلیدی: مسافر، راننده تاکسی، شوفر


نوشته شده توسط راننده تاکسی 91/6/21:: 12:45 صبح     |     () نظر