ساعت 9 از خانه اومدم بیرون و چون کار اداری داشتم ساعت 12 کار رو رسما شروع کردم امروز روز پر حاشیه ای بود برام
بین همون کار اداری یک سر رفتم مقداری پول اسقاطی تا تحویل بانک بدم موقع تعویض کارمند بانک پولی را به من داد که اوضاعش بهتر از پولهای دیگه نبود! نگفتم اقا مثل این که من خودم همینها رو اورده ام تعویض ! شما دیگه چرا! پول نو گرفتم و رفتم.
یک پسر بچه ای را سوار کردم و گفت منو به فلانجا اگه ببری چقدر میگیری گفتم چون مسیرم اونجا نیست 1500 تومان میگیرم(مسیر نزدیک بود ولی مسیر من نبود گفتم به خاطر تو 1500 گفتم همون مسیر رو بالای 2000 تومان میگیرم گفت 1000 تومان میشه بگیری منو برسونی؟ گفتم نه کمه اخه! یکم که رفتم جلوتر دیدم انگار باخودش درگیره فهمیدم هم عجله داره هم پول همراهش نداره مسافر نداشتم گفتم عجله داری؟ گفت: بله گفتم چرا اخه ممکنه ماشینمون بره(نپرسیدم ماشین چی و کجا ) گفتم پول نداری؟ اگه نداری 1000تومان رو بده هر وقت منو دیدی 500 تومان هم بعدا بده با خوشحالی گفت باشه حتما مسیر 2500 تومانی را 1000 تومان گرفتم و رسوندم.
حوالی ساعت 14:30 سه خانم میانسال سوار کردم و یک خانم جوان که دختر یکی از خانمها بود و چهار نفری از یک چهارراهی حرکت کردم به سمت یک شهرک، بین مسیر یکی از مسافرین کرایه ی همراهش را حساب کرد و یه جایی پیاده شدند دو نفر رفت یک سمت و آن خام میانسال و خانم جوان که اونها هم دونفر دیگه بودند از خیابان میخواستند رد بشن و برن اونطرف، دیدم ضاهار سوء تفاهمی اتفاق افتاده و این دونفر فکر کرده اند کرایه شون رو طرف مقابلشون(مادر به فرزند و فرزند به مادر) حساب کرده! گفتم خانم ببخشید شما کرایه تون رو ندادید خانم میانسال برگشت و گفت نمیشد به یادمون نندازی؟ یک لحظه تعجب کردم از جوابی که دادن..منم همینجوری دلبخواهی گفتم باشه اشکالی نداره بعد حرکت کردم و رفتم! خودم هم نمیدونم چرا گیرندادم کرایه ام رو بگیرم.
حوالی ساعت 17:30 یک پسری را از جلوی مدرسه راهنمایی سوار کردم و بین مسر گفت منو دربست میبری ؟ مسیر را که گفت دیدم کرایه اش اگه یه جور حساب کنم یه چیز در میاد و اگه یه جور دیگه حساب کنم یه چیز دیگه در میاد یه مبلغی را میانگین دادم و گفت اگه چهار راه بعدی بریم چقدر میشه که اینقدر میگیری ؟ منم دلایلم رو گفتم و قبول کرد اما دوباره برگشت و گفت اصلا بریم فلان شهرک گفتم باشه میریم(بدون این که صحبت از کرایه بشود) بین مسیر گفت فردا میخواهم برم عمل؟ با خنده گفتم عمل چی؟ گفت عمل قلب! گفتم شما؟ همینطور که به جلو نگاه میکرد گفت بله احتمالا باطری بهش وصل کنن! داشتم بهش نگاه میکردم و دنده عوض میکردم ازش پرسیدم: الان یعنی قلبت ایراد داره؟ گفت اره! گفتم پر چرا نمیگی کمی یواش برم! اینطوری اذیت نمیشی بالا پایین میپریم تو دست اندازها و سرعت گیر ها؟ پسرک همونطور جلو رو نگاه میکرد گفت چرا ولی اشکالی نداره؟ گفتم تو مدرسه بالا پایین نمیپری؟ گفت نه! گفتم: ورزش چی؟ گفت نه! گفتم عصبانی هم نباشد بشی؟ گفت اصلا! گفتم سخته واقعا! بعد گفتم اشکالی نداره از اشنهاهای ما بودن که عمل کردن و اتفاقا از روز اول خیلی هم سرحال ترن و بعد لبخند زدم پسره که تماما ارام حرف میرد گفت نمیدونم خوب میشم یا نه! دوباره گفتم حالا که اینطور شد تو مسافر میژه ی من شدی میبرم جلوی در خونه تون پیاده میکنم و بعد گفتم انشااله خوب میشی و بعد دوباره باهم دربستی میریم تو هم کرایه میدی حالا زیاد میدی یا کم؟ حرف خودم رو قطع کردم و رفتیم و در حالی که داشتم پسربچه را نگاه میکردم وداخل کوچه ارام میرفتم با لبخند گفتم من که زیاد میگیرم پسر کوچولو موقع پیاده شدن تعارف کرد بفرما بریم خانه...منم تشکر کردم و رفتم ( کرایه هم خیلی کمتر گرفتم)
شب ساعت 19 بود و من تو یکی از خیابونهای شلوغ و باریک جلوی دوخانم نگه داشتم وسط خیابان تا سواربشن عقب تر از من دو تا پلیس راهنمایی هم بودند(سرباز) تا دو تا خانم سوار بشن یه اقایی که با خانواده سوار خودروی سواری بودند از پشت سرم بوق زد و اومد جلوم و گفت این چه مدل مسافر سوار کردنیهو به نشانه ی اعتراض دستش را به سمت من دراز کرد و اعتراض میکرد منم در جواب گفتم شما بفرما من کجا پارک کنم؟ دوباره اقا اعتراضش را تکرار کرد گفتم اخه مگه ایستگاه من خالیه که نگه دارم اونجا( تو استگاه تاکسی سواری های شخصی پارک شده بودند) موقع حرکت دیدم پلیس محترم از پشت شماره ماشین را برداشت تو ماشین مسافرها هم شکایت داشتند و میگفتن این خیابون هیچ وقت درست نمیشه همیشه شلوغه! منم گفتم همین اقا که الان اعتراض کرد منم بهش حق میدم ولی ماشالا همه کارمند یه جایی هستند و فقط یک بار اومدن بیرون دارن میگردند هرکدوم از اینهایی که تو توقف ممنوع پارک کرده اند کارشون یه چیز دیگه است هر کسی دنبال کار خودشون اومدن و ماشین رو همینجوری ول کردن تو خیابون و این منم که دارم از همین خیابان نان خانواده را در میارم...اینو هیچ کس متوجه نیست...من ارزومه یه روز این یخابون بدون ترافیک باشه. مسافرها رو پیاده کردم و ناراحت برگشتم سمت پلیس محترم و گفتم چند دقیقه پیش چرا شماره ماشین را برداشتید؟ دیدم پلیس گیر داده مدارک را بدم و ضاهار کار را خیلی خراب کرده بودم...گفتم جان من جان هرکی دوست داری قسمت میدم به هرچی میپرستی و هرکی دوست داری شرافتا اون لحظه که اون سواری دشات بوق میداد ایستگاه من پر نبود؟ ایستاه من خالی بود که رفتم وسط خیابان مسافر برداشتم؟ پلیس هم اهل منطق بود دید که حرف منطقی را زدم گفت اشکالی نداره بفرمایید بروید ولی از این کارها نکنید...منم تشکر کردم و رفتم.
ساعت 21:30 و من میخواهم برم خانه و اخرین سرویس را مسافر برداشتم، سر صحبت از محکم کوبیدن در باز شد و کشید به بحث راننده های خوش اخلاق و بد اخلاق ، یکی از مسافرها که پسر جوانی بود گفت: تو اینترنت بوم یه جایی نوشته بود اگه راننده اهنگ فلان خاننده خانم آن ور آبی را پخش کند کرایه اش باید بیشتر باشد گفتم عجب! و همه با هم خندیدیم. منم گفتم نه بابا من که حوصله ی این کارها رو ندارم مجاز و غیر مجاز ندارم فکرم تو کارمه و ماشینم و مسافرمه و ماشین و مسافرهایی است که از جلوم رد میشن بقیه چیزها رو نه میبینم و نه میشنوم...موقع پیاده شدن پسر جوان بقیه کرایه اش را که دادم گفت اهنگ فلان خاننده غیر مجاز خانم را پخش نکردی اگه پخش میکردی اضافه میدادم و رفت!
در حاشیه: دوتا خانم یکی بد حجاب و ارایش کرده و به قول بعضی ها باکلاس و دیگری چادری و تقریبا هم سن و سال ایستاده اند با فاصله ی ده بیست متر تو این موقع ها دیدم بارها و بارها که اونی که بی حجاب تشریف دارد زودتر تاکسی گیرش میاد این یعنی بی انصافی! حالا هی خودمان را به این راه و آن راه بزنیم که ما ادم خوبی هستیم!
امروز از ساعت 12 تا 15 و از ساعت 17 تا 21:30 دقیقا 30 هزارتومان کار کردم و راضی هستم به رضای خدا
خدا یا شکرت
کلمات کلیدی: مسافر، شوفر، راننده تاکسی