سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در تو دو صفت است که خداوند آنها را دوست دارد: بردباری و تأنّی [رسول خدا صلی الله علیه و آله ـ به مردی فرمود ـ]
شوفر
درباره



شوفر

وضعیت من در یاهـو
راننده تاکسی
گواهی نامه پایه دو رو در سن 18 سالگی گرفتم دقیقا از این روز رانندگی رو شروع کردم و 20 دی 89 کارت شهری رانندگی با تاکسی گردشی داخل شهری رو گرفتم. کلا از رانندگی خوشم نمیاد.شاید از هم سن هام کسی به اندازه ی من اینقدر رانندگی نکرده باشه ،اینجا داستان نمیگم رمان وداستان کوتاه و نوول و ضد رمان نمی نویسم،پس دنبال انواع رمان از نظر ساخت و موضوع و از نظر پلات و عناصر داستان و هسته ی داستان و جریان سیال ذهن و آن کارشناسی ها نباشید.....اینجا فقط و فقط یک وقایع الاتفاقیه ی روزانه ی یک راننده تاکسی هست.
پیوندها

در حالت کلی جریان امروز از این قرار بود تاکسی زیاد مسافر کم.
      خیلی عادی کار کردم بین ساعت 11 تا 12 ظهر رسید چهار مسافر داشتم میخواستم از یه میدان رد بشم که پلیس راهنمایی جلوم رو گرفت و گفت نگه دار..نگه داشتم فکر میکردم با من کار داره...بعد دیدم همه رو نگه داشت...اقا چی شده چی نشده...دیدیم که تنی چند از مسعولین که نیازی به اسم بردن و بحث دیگر نیست میخواستند با پای پیاده از یک ساختمان در این طرف خیابون به محل دیگه در اون طرف خیابون برند اولین بار بود چنین چیزی می دیدم.....یعنی در هیچ جا ندیده بودم....خیابون رو ببندیم و ماشینها پشت سر هم ترافیک چند ده متری یا صد متری درست کنند که اخرش چی بشه...اخرش این که یک عده میخواهند از خیابان عبور کنند...انتقاد من از مسعولین نیست چرا که تاجایی که اطلاع دارم و دیده ام به اندازه ی کل تاریخ شهرما و به اندازه ی کل دولت های 7 و قبلی کار کرده اند همین شهر دار ما اونقدر کار کرده که من یک بار هم با رادیو تماس گرفتم و از این که ایشان اینقدر فعالیت دارند تشکر کردم نکته اینجاست که برنامه ریز اون مراسمها و اطرافیان این مسعولین حتی از نظر امنیتی هم میتوانستند کار خیلی بهتر از این را بکنند مثلا همه را با یک اتوبوس انتقال دهند... خلاصه شانس اوردم که اولین نفر بودم و زود از اون ترافیک خلاص شدم... بهتره که از این کارها نکنند
        کار رو خیلی عادی ادامه دادم تا ساعت 20.40دقیقه همه چی اروم بود رفتم تو یک ایستگاهی نگه داشتم و پیاده شدم تا مسافر صدا کنم و برم آخرین سرویس رو هم میزدم... متاسفانه چون تو اون مسیر رانندگان شخصی حظور داشتند یکم بیشتر از روزهای دیگه جر و بحث شد ولی آخرش مسافرها که همه نشستند من حرکت کردم و اومدم....
اصلا نمی خواهم مانع کسب اونها بشوم...اما اکثر ایشان اونقدر بی ادب هستند که فکر میکنند با این کارها میشه اونجا حسابی باز کرد و یا این که قانونی اونجا درست کرد.
با این کارها نمیشه به جایی رسید این فقط خداست که روزی رسان است
خدا رو شکر.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط راننده تاکسی 89/11/11:: 11:5 عصر     |     () نظر