سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به نویسنده خود عبید اللّه بن ابى رافع فرمود : ] دواتت را لیقه بینداز و از جاى تراش تا نوک خامه‏ات را دراز ساز ، و میان سطرها را گشاده دار و حرفها را نزدیک هم آر که چنین کار زیبایى خط را سزاوار است [نهج البلاغه]
شوفر
درباره



شوفر

وضعیت من در یاهـو
راننده تاکسی
گواهی نامه پایه دو رو در سن 18 سالگی گرفتم دقیقا از این روز رانندگی رو شروع کردم و 20 دی 89 کارت شهری رانندگی با تاکسی گردشی داخل شهری رو گرفتم. کلا از رانندگی خوشم نمیاد.شاید از هم سن هام کسی به اندازه ی من اینقدر رانندگی نکرده باشه ،اینجا داستان نمیگم رمان وداستان کوتاه و نوول و ضد رمان نمی نویسم،پس دنبال انواع رمان از نظر ساخت و موضوع و از نظر پلات و عناصر داستان و هسته ی داستان و جریان سیال ذهن و آن کارشناسی ها نباشید.....اینجا فقط و فقط یک وقایع الاتفاقیه ی روزانه ی یک راننده تاکسی هست.
پیوندها

   دیروز از اول صبح مسافر خیلی زیاد شده بود ادم فکر میکرد دو سه روز دیگر عید است، هم مسافر زیاد بود هم ترافیک سنگین تر بود اما خیلی با شور و شوق کار میکردم چون بعد از حدود یک و نیم ماه این اولین روزی بود که مسافر زیاد شده بود اخه در بعضی ماههای سال مثل بعضی روزهای هفته مسافر خیلی زیاد میشه از اول دی ماه تا به دیروز مسافر آنچنان زیاد نبود هم دربستی کم بود و هم مسافرکم بود
   دیروز جلوی خودپردازهای همه بانکها هم شلوغ بود و خرید مردم هم زیاد شده بود و شاید در نگاه اول بشه گفت به خاطر یارانه ها بود ولی علت اصلی زیاد شدن مسافر و افزاریش خرید ها نه به یارانه ها ربطی داشت و نه به نزدیک شدن به عید، علت فعالیت زیاد مردم به خاطر این بود که بعد از مدتی سردی هوا که اکثرا مردم کم خرید کرده بودند دیروز کمی هوا گرم شده بود و این گرم شدن اتفاقی هوا باعث خوشحالی ما راننده تاکسی ها شده بود
   پس به نظر من یکی دیگه از علتهای ترافیک گرمی هوا است.من پیشنهاد میکنم راهنمایی و رانندگی با شورای ترافیک شهر و هواشناسی توافق نامه ای امضا کنند تا همیشه هوا سرد بماند( مزاح کردیم کمی حال و هوا عوض بشود).
   دیروز کار را به صورت رسمی از ساعت 9 صبح شروع کردم و تا ساعت 11.30 بدون لحظه ای توقف کار کردم و از یک چهارراه چهار مسافر سوار کردم و کمی مانده به انتهای آن مسیر طبق معمول کمی پدال گاز را فشار دادم تا دنده را عوض کنم دیدم دور موتور رفت بالا و سرعت کم شد دنده را عوض کردم دیدم نه فرقی نمیکنه،ماشینم بدون سر و صدا خراب شد، مسافرها رو پیاده کردم و کرایه هم نگرفتم و ماشین را بکسل کردم وبردم تعمیرگاه گفتند دفرانسیل خراب شده باید بری یکی نو بخری! گفتم قیمتش چنده گفتند دویست هزار تومان گفتم اوستا ببین یه کاریش میتونی بکنی این ماشین یک و نیم ماهه نمیتونه خرج روغن و گاز خودش رو دربیاره ، دویست تومان رو من چطوری بدم به این، گفت بریم از همکارهای من چند تا دست دوم رو داره که از خودروهای تصادفی و خراب باز میکنه و تعمیر میکنه و میفروشه و با هم رفتیم و یه دفرانسیل دست دوم گرفتیم و 65 هزار تومان به همراه دفرانسیل خراب خودم بهش دادم و اوردیم گذاشتیم روی ماشین، البته من با جنس دست دوم موافق نیستم چون اوستا مکانیک ما خودش رفت و دفرانسیل رو دید گفت که برات کار میکنه خوبه و من قبول کردم.
   دیروز چون مسافر خیلی زیاد بود در دو ساعت 11 هزار و 500 تومان کار کردم که در روزهای معمولی حدود چهار هزار تومان کار میکردیم بعد 3 هزارتومان دادم گاز زدم و بعد 95 هزارتومان دادم تعمیر ماشین از کجا ؟ خوب معلومه یارانه ها!
   دفرانسیل چیست: به مجموعه چرخ دنده هایی که قدرت موتور را در دو چرخ با نیازمندی هرچرخ تنظیم میکند دیفرانسیل میگویند که در خودروی پیکان و روا در عقب و در خودروهای سمند و پراید و پژو در جلو و در اکثر خودروهای مدل بالا در هر چهار چرخ وجود دارد،
   دیفرانسیل وقتی در عقب باشد باعث تقسیم وزن مناسب خودرو نسبت به عقب و جلو میشود و پایداری خودرو هم بیشتر میشود و وقتی در جلو باشد تحرک خودرو می شود و پایداری کم می شودو البته عمر تایرهای چرخهای جلو هم خیلی کم می شود و وقتی خودرو در عقب و جلو همزمان دیفرانسیل داشته باشند توانایی های خودرو خیلی بالا میرود،مثلا در همین فصل زمستان اگر سه خودرو دیفرانسیل عقب و دیفرانسیل جلو و دو دیفرانسیل را در نظر بگیریم خودروهایی که در عقب دیبفرانسل دارند زود تر نیاز به بسن زنجیر چرخ خواهند داشت در این خودروها اگر در جاده برفی گیر کردیم میشه قسمت عقب و صندوق عقب خودرو را سنگین تر کرد و در برخی موارد دنده عقبی مسیر را طی کرد تا در جاده گرفتار نشد
   دیفرانسیل وقتی در جلو باشد چون هر لحظه توسط فرمان موقعیت چرخها تغییر پیدا میکند به مراتب خیلی بهتر میشود در مسیرهای برفی حرکت کرد
   و وقتی خودرو مجهز به دو دیفرانسیل باشد نیاز به زنجیر چرخ بسیار بسیار کم میشود این خودروها میتوانند راههای برفی تا نیم متر مسدود شده را با سرعت و بدون زنجیر چرخ طی کنند بدون هیچ انحراف به چپ و به راست داشتنی، در ضمن من متخصص اینکارها نیستم که گفتم من اینها را به چشم بارها دیده و تجربه داشته ام.
راستی سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی هم مبارک.



نوشته شده توسط راننده تاکسی 90/11/21:: 12:21 عصر     |     () نظر

   در یک ایستگاه نگه داشتم یک مسافر سوار شد و من پیاده شدم تا سه تا مسافر رو هم صدا بزنم ،در حالی که دنبال مسافر بودم نگاهم به داخل ماشین هم بود، اخه ما همیشه وقتی از ماشین میاییم پایین حتی اگه با ماشین  فاصله داشته باشیم همیشه پنج دنگ حواسمون در حرکات مسافرهاست تا احیانا یک آدم دست کجی کار بدی انجام ندهد چون بلاخره یه وسایل و پولی هم تو ماشین پیدا میشه که ارزش ریالی داشته باشه (متاسفانه خودروهای سواری تاکسی داخل کشور هیچ گونه شرایط یک خودروی عمومی را ندارد) داخل ماشین از نوع پوشش لباس احساس کردم آن یک نفر خانم بود، دو نفر آقا که آمدند شنیدم که به هم تعارف میکنند فهمیدم که انگار مقید هستند که کنار خانم بشینند، حرکت کردیم و در بین مسیر یکی از آقایون کرایه رو گرفت و گفت نگه دارید، من هم نگه داشتم و یه آقایی پیاده شد و من داشتم عقب رو که نگاه میکردم از خانم خبری نبود بعد آن دو اقا نشستند و من تو فکر و خیال مسافرهام بودم که دقیقا آن دو نفر چیزیهایی رو گفتند که من داشتم فکر میکردم!
یکی از اقایون به یکی دیگه میگفت: یه ساعته من خودم رو گرفتم نگو این خانم نبوده آقا بوده!
جل الخالق ! اون آقا چی داشت که سه تا آدم عاقل و بالغ در فضای دو سه متری نتونستیم درست تشخیص بدیم
من به شخصه فقط لباسهاش رو دیدم و اون دو نفر هم با توجه به گفته هاشون موی بلند و گوشه گیری خاصش انها رو به اشتباه انداخته بوده!
نتیجه اخلاقی:میگن وقتی ظهور آقا نزدیک بشه مردها شبیه زن و زنها شبیه مرد میشوند! وای بر برخی از آدمها
نتیجه اخلاقی خیلی اخلاقی تر: قضاوت خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی سخت است.
اما یک اتفاق دیگه که امروز افتاد
یه جوانی گوشی را برداشته داره پشت سر بدون درنگ با دوستش حرف میزنه، بین حرفهاش زیاد از مثل ونقل قول هم استفاده میکنه ناگهان بین چهار نفر مسافر یهو برگشت به اونی که پشت گوشی بود گفت: من آدم نیستم!
من اینو به عنوان تجربه میگم: خواهش میکنم از تمامی مسافرهای گرامی هیچ وقت در یک جمع عمومی(نه مکان عمومی چون مکان عمومی فضای خیلی بزرگی داره) هیچ وقت با تلفن همراه تان صحبت نکنید! صحبت یک مسافر در داخل تاکسی در بین دیگر مسافرها خلاصه بگم که خوب نیست!
کمی تا قسمتی سیاسی اقتصادی: خیلی وقت بود که تا دیروز قیمت سکه بالا میرفت اما امروز گفتند یکهو پایین اومد!

والا ما که همیشه سکه بیست و پنج و پنجاه و صد و دویست وپانصد تومانی هایی که میگرفتیم همه شون به قیمتش خودشون بود و هیچ وقت بالا و پایین نرفت! اینهمه از سکه گفتند نه ضرر کردیم و نه سود کردیم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط راننده تاکسی 90/11/5:: 10:44 عصر     |     () نظر

مسافر و فلسفه

ماراننده های تاکسی در مورد سیاست در مورد اقتصاد خرد و کلان در مورد فرهنگ در جغرافیای سیاسی کشورها  تو تاکسی بحث میکنیم  آن هم آن موقع بحث شروع میشود که یا اتفاق خاصی بیافتد یا از رادیو چیزی بگن یا مسافر همینجوری چیزی بگه اینجاست که بحث شورع میشه و خدا میدونه چطوری جمع میشه!

امروز مسافر کرایه رو داد گفتم پول خرد بدین لطفا
گفتند ببخشید پول خرد ندارم
گفتم اشکالی نداره بفرمایید مهمان من.
مسافر درحالی که پیاده میکشد گفت:الهی دستت تو دست نامزدت باشه!
میگم مردم خدا هم هر از گاهی یه کارهایی میکنند یا یه حرفهایی میزنند که آدم ساعتها بعد از آن هم نمیتونه هزمش کنه یعنی اونقدر فلسفه میبافند ادم نیدونه چی بگه
واقعا اون لحظه به قول گفتنی قفل کردم یک لحظه اخه اول باید بفهمم چی گفت بعد چیزی بگم..یعنی همونطور جواب ندادم و رفتم.
اخه یه بار یه مسافری رو دربستی داشتم میبردم در مورد شلوغی خیابانها سر صحبت باز شد و وقتی میخواستند پیاده شوند موضوع تا حکمت سقراط پیش رفته بود و قضیه در مورد تقابل فلسفه و همسرداری پیش رفته بود که اخرین کلام مسافر وقتی پایش را زمین میگذاشت این بود: همیشه زنها(همسر ادمها) یکی از مشکلات مردها در مسایل فلسفی هستند، زن سقراط هم مانع رشد او بود و الا ایشان میتوانست به مراحل بزرگتری از حکمت دست پیداکند نه این که شهید راه حکمت بشود! الحق که من هم کم نمی آوردم در مقابل ایشان چون یه ذره در مورد این مسایل اطلاعات داشتم ولی حیف که مشغول کار بودم و کار واجبتر بودیعنی به عبارتی پول واجب تر بود.
این هم از مسافر امروز من.


کلمات کلیدی: مسافر، راننده تاکسی، فلسفه


نوشته شده توسط راننده تاکسی 90/10/28:: 11:48 عصر     |     () نظر

راننده تاکسی و عاشورا

    روزهای عادی ما راننده های تاکسی از زمین و زمان به خاطر شلوغی خیابونها شکایت داریم امامحرم که میشه و روز عاشورا که میشه تو شهر ما مثل همیشه تمامی مسیر ها شلوغ میشه و خیلی از مسیر ها بسته میشه، هر کسی هم به هر راهی که هست سعی میکنه تو عزاداری امام شهیدان شرکت کنه، ما رانندگان تاکسی هم بهترین کار رو این میدونیم که عزاداران محرمی رو جابجا کنیم
    تو شهر ما به صورت یک فرهنگ در امده است که در روز عاشورای حسینی تمامی رانندگان شحصی و تاکسی ها این یک روز را در خدمت عزاداران باشند و به صورت صلواتی مسافرها را جابجا کنند جالب اینجاست در روز عادی از موندن در ترافیک ناراحت میشویم ولی امروز حال و هوای خاص عاشورا باعث شده بود کسی بوغ نمیزد و ما هم برخورد خیلی خوبی با مسافرها داشته باشیم مسافرها هم خیلی مهربان تر شده بودند.
    اصلا به نظر خودم جابجا کردن سوگواران ابا عبداله الحسین هم توفیق میخواهد و هم لیاقت چون اگر سلب توفیق باشد و لایق هم نباشیم ممکنه مثلا ماشینمون خراب بشه یا ممکنه تصادف کنیم یا ممکنه یه کاری پیش بیاد و از خدمت کردن در این دستگاه دور بمانیم
خدا یا شکرت.
این ایام عزیز را به همه عاشقان شهدا تسلیت عرض میکنم امیدوارم ادامه دهنده راه شهدا بمانیم.



نوشته شده توسط راننده تاکسی 90/9/15:: 3:53 عصر     |     () نظر

راننده تاکسی و باران و برف

گفتم تاخونه ام بیام یه چیزی بگم و برم!
امروز مثل همه روزهای بارونی وقتی رادیوی ماشین رو باز میکنم میگه:
ای کاش اون تک سرنشین ها یه ذره به این مسافرهای کنار خیابونی نگاهی میکردند و سوارشون میکردند تو این برف و بارون
یا مثلا دو سه روز پیش هم میگفت:وقتی باروون و برف که میاد راننده تاکسی ها یا کم یاب میشوند یا دربستی میرن!
یکی نیست به اون رادیو بگه بابا اونجا تهرانه تو شهر ما مسافرکش های شخصی رو جریمه میکنند و ماشینشون رو میخوابونند.
راننده تاکسی ها هم هر روز باید بیست سی تومن ببرن خونه شب باشه روز باشه برف بیاد یا بارون، هیچ کدومشون عشقی کار نمیکنند. زندگی خرج داره مخارج داره اقا.



نوشته شده توسط راننده تاکسی 90/9/5:: 12:15 عصر     |     () نظر

اختلاس بــــــیــــــســـــت و پـــــــــــــنــــــج تومانی!
   ساعت حدودای نه و نیم صبح روز یکشنبه چهار تا در راه مانده ! را برداشتم تا به مقصد برسانم رسیدم به انتهای مسیر دیدم جل الخالق ! یک هیات بلند بالا شامل( سه نفر مامور اداره بازرگانی، دو نفر بازرس محترم تاکسی رانی و یک نفر مامور محترم راهنمایی و رانندگی به همراه یک عدد سرباز وظیفه) برای استقبال از بنده و مسافرین محترم حاظر شده اند و تقریبا خبردار ایستاده اند و واقعا شبیه این بود که اومدن به پیشوازمون و دقیقا همه شون هم نظر به چب داشتند! عین دسته های نظامی! تو این لحظه احساس کردم نکنه من هم چرخ جلو نداشتم و مسافرها رو سالم رسوندم و اینها برای تبریک اومده اند برای استقبال !مثل همون خلبان ایرانی که بدون چرخ جلو هواپیما رو نشوند.
تو این فکر و خیال کرایه ها رو گرفتم و مسافرین پیاده شدند دیدم اه انگار مسافرام ادمهای مهمی بودن و کسی تحویلم نگرفت، با دنده یک حرکت کردم دیدم یکی از اقایون دست بلند کرد و گفت نگه دار من هم عینک افتابی را از روی ادب در اوردم ببینم چکار دارند اقا از سمت شاگرد اومد گفت: چقدر گرفتی؟ این رو که گفت منو شناخت گفت: اه اقای فلانی مسافرکشی هم میکنید؟ آشنا بود میخواستم بگم پ نه پ قبل از ظهرها مسافر کشی میکنم بعد از ظهر ها میرم مجلس قانون تصویب کنم! گفت چقدر گرفتی گفتم: 200 تومان گفت: باشه برو من هم تشکر کردم میخواستم حرکت کنم اقا پلیسه از سمت شوفر شیشه رو زد شیشه رو آوردم پایین گفت سلام لطف کنید مدارک رو بدید، مدارک رو دادم دیدم میخواهد جریمه بنویسه با خنده گفتم آقا میخواهید اعمال قانون کنید؟(مثل همون کنترل نامحسوس که هی میگن اعمال قانون) گفت: چرا کمربندت رو نبستی؟ این آقا پلیس ها هم گاهی وقت ها یه حرفهایی میزنند ادم مجبور میشه یه دروغی ببافه؟ اخه یعنی چی چرا کمربند رو نبستم باید میگفت چون کمربند رو نبستی اعمال قانون میکنم ولی چون پرسید من هم جواب سوال رو با شوخی مخلوط با یه کمی دروخ دادم گفتم الان درش آوردم، یه سوالی باید میپرسید مثل آقای قبلی تا من هم جواب درست میدادم نه این که مجبور بشم یه چیز دیگه بگم.
   خلاصه ممنونم از آقا پلیسه که زیاد جریمه نکرد و دو هزارتومان جریمه ام کرد و فقط تاکسی رانی مونده بود که چیزی نگفت و فقط نگاهم کرد اون روز رو تقریبا بیست و پنج هزارتومان درامد داشتم جدای از پول گاز که دوبار زدم و چهل و دو هزار تومان هم جریمه شدم به خاطر کشف اختلاس 25 تومانی!
   اخرش تازه متوجه شدم که آن دسته ی نظامی خبردار همان هیات کشف اختلاس بودند که گریبان من را در بد جایی هم گرفتند
از اولش با این کرایه 175 تومانی مشکل داشتیم و امروز بایکی سرو کله بزن فردا با یکی دیگه بحث کن با این با اون ، بلاخره افت این کرایه ی چپ اندر قیچی دامنگیرم شد همه جا هم میگن چرا راننده تاکسی ها دربستی میرن!
خیلی وقت ها به خاطر مردم دربستی نمیریم اما اگه امروز همون دربستی را سوار میکردم و می اوردم ازش یه پول کلی مثلا 1000 تومان میگرفتم و مشکلی هم پیش نمیاومد
   اخه مسافر دربستی چند تا ویژگی داره : در طول مسیر فقط یه بار در باز میشه و یه بار بسته میشه ، دنبال مسافر نیستی که ماشینت پر بشه ، مواظب نیستی که مسافر به ماشین صدمه بزنه، مواظب نیستی که هر آن ممکنه مسافر بگه اقا نگه دارید، وزن یک نفر مسافر کجا و چهار مسافر کجا ، پول کلی یک مسافر کجا و پول خرد چندین مسافر کجا و خیلی مشکلات دیگه.

کمی تا قسمتی سیاسی از نگاه یک راننده تاکسی!
   اینروزها امریکا با صهیونیستهای کم عقل دوباره یه مسخره بازی جدید راه انداخته و از ترور سردار سلیمانی و حمله به ایران حرف میزنند من به عنوان یک راننده تاکسی ایرانی میخواستم افشاگری کنم به مسئولین امریکایی که خواب حمله به ایران را هم از سرشان بیرون کنند چون من هر روز دهها سردار سلیمانی مسافرم هستند شما میخواهید کدام سردار سلیمانی را بکشید حرفی بزنید تا ما راننده تاکسی ها کم بخندیم خودم هم هیچ کم ندارم از این سردار سلیمانی ها چون راننده شون هستم و خوب می شناسم شون.
   هشدار میدم به شما امریکایی ها و صهیونیستها اگه یه روزی در راه بمونید سوارتون نمیکنم ها.... گفته باشم! میمونید زمین می میرید ها من از اون راننده ها نیستم که به خاطر یه کم پول بیشتر به هر دربستی تن بدم.
امروز عید غدیر هم بود یکمی خیابونها شلوغ هستش.تبریک میگم عید غدیر را به مولا دوستان جهان.



نوشته شده توسط راننده تاکسی 90/8/24:: 7:0 عصر     |     () نظر

گاهی وقت ها در اوج خستگی مسافرهای یه کارهایی میکنند ادم از خنده روده بر میشه
   دیروز بعد از ظهر حدودای ساعت 17.30 بود از انتهای یه شهرکی دو تا آقا و خانم 55 ساله ای سوار کردم هر دوتاشون نشستن عقب کمی جلوتر یه اقایی هم جلو نشتس رفتم یه خیابون دیگه نگه داشتم تا یه نفر هم بیشنه عقب تو این لحظه داشتم از اینه عقب رو نگاه میکردم ، تا نگه داشتم اقا به خانمش گفت:
خانم کمی برو اونور تر خانم گفت کدوم ور؟ اگه من جای اون پیر مرد بودم میگفتم یا کمی برو عقب یا کمی برو جلو(خنده)
وقتی اینو شنیدم تا چند ساعت خندم میگرفت اگه مسافرهام پسر جوانی بودند یه چیزی میگفتم حیف که خانم پا به سن گذاشته ای بود.
    دیروز یکی رو دربستی بردم باز دعا نویس برای مریضش دعا نوشت و برگردوندم و تو راه یه چیزهایی میگفت متوجه شدم مریضش بچه است و انگار وضعش خیلی بده، بعد خیلی خجالت میکشید و میترسید به خونه ای که میرفت برای دعانویسی اما نمیدونم مردم چرا به هرجایی اطمینان میکنند و میرن ، خیلی به این کاری که میکردناراحت بودم.تو دلم زیاد رغبتی نداشتم از این که خانم رو میبردم....دعا خوبه اما نه این که هر بی سواد و آدم خطرناکی دعانویسی کنه..مردم فکر میکنند هرچقدر پول زیاد بدن دعاشون موثر تر هستش در حالی که قضیه ی دعا ماورای این چیزهاست...شنیدیم میگن اگه سوره حمد رو به یه مرده خوندید و مرده زنده شد تعجب نکنید. ما این همه دعا تو نهج البلاغه داریم یه قران داریم با برکت و حکیم یه صحیفه سجادیه داریم اما چون توسلمون به پول جیب هستش میریم سراغ این کارهای انحرافی!
    بعد یکی رو هم سوار کردم گفت دربستی بریم خونه شون کلیدش رو برداره و برگردیم.با خودم گفتم روزی ما رو میبینید خدا کجا قرار داده مردم فراموش میکنند سودش گیر ما میاد...فراموشی دیگران برای ما برکت هستش.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط راننده تاکسی 90/7/23:: 12:50 صبح     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >