سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر چیزی کمیاب گردد عزیزتر می شود، جز دانش که هر چه فراوان گردد گرامی تر شود . [امام علی علیه السلام]
شوفر
درباره



شوفر

وضعیت من در یاهـو
راننده تاکسی
گواهی نامه پایه دو رو در سن 18 سالگی گرفتم دقیقا از این روز رانندگی رو شروع کردم و 20 دی 89 کارت شهری رانندگی با تاکسی گردشی داخل شهری رو گرفتم. کلا از رانندگی خوشم نمیاد.شاید از هم سن هام کسی به اندازه ی من اینقدر رانندگی نکرده باشه ،اینجا داستان نمیگم رمان وداستان کوتاه و نوول و ضد رمان نمی نویسم،پس دنبال انواع رمان از نظر ساخت و موضوع و از نظر پلات و عناصر داستان و هسته ی داستان و جریان سیال ذهن و آن کارشناسی ها نباشید.....اینجا فقط و فقط یک وقایع الاتفاقیه ی روزانه ی یک راننده تاکسی هست.
پیوندها

علت این که اینبار زیاد طول کشید تا یک مطلب جدید بنویسم فکر کنم زیاد سخت نباشد حدث زدنش...سرمون شلوغ شده یعنی از اواسل اسفندماه که به پایان سال نزدیک میشیم.تا روز و ساعت تحویل سال بر سرعت رفت و امد ها و مسافر افزوده میشه و بعد از تحویل سال یک دفعه کاهش نزولی مسافر و خودرو شروع میشه تا روز 13 فروردینماه و بعد از ان دوباره روال عادی کارها و ترافیک و مسافر شروع میشه
امروز اولین روز از سال جدید هست که فرصت کردم تا بنویسم بهانه نوشتن را هم یک مسافر اغاز کرد
قضیه از این قرار بود که مسافری گفت دربست و نگه داشتم و جلو امد و محلی را خارج از محدوده شهر ادرس داد و بعد از توافق روی نرخ کرایه با هم هم سفر شدیم
در بین مسیر به یک سربالایی تندی رسیدیم در بین سربالایی تند که داشتم دنده را عوض میکردم خودروی روا( آر دی ) سال از من سبقت گرفت و رفت ، دیدیم که از پشت دود آبی از خودرو به یک باره بلند شد البته لازم به توضیح است که عموما دود آبی از قسمت عقب خودرو معمولا به خاطر قفل شدن ترمز ها و ایجاد گرمای زیاد و در نهایت ایجاد دود بوجود میاد ...به هر حال راننده زود ماشین را زد به کنار و دود ابی با گرد و خاک به هم خوردند و فوری خانمی با چادر مشکی از صندلی عقب پیاده شد ...ما رسیدیم کنار ماشین و شیشه را زدیم پایین و گفتیم کمک نمیخواهید راننده با لبخند گفت : نه ممنونم... چون سر بالایی تند بود باز زحمت حرکت کردم و از اینه داشتم آن خودرو را کنترل میکردم به یک باره متوجه شدم خانمی که پیاده شده در کنار راننده ای که پیاده شده حرکات غیر عادی انجام دادند ابتدا فکر کردم دارند دعوا میکنند و بعد فکر کردم بحث مزاحمت در کار باشد... دنده عقب گرفتم و خودم را به نزدیکی انها رساندم و متوجه شدم خودرو با دو سرنشین خانم در صندلی عقب و یک بچه رفت ده دره!!. زود ماشین را در جای مناسب پارک کردم و رفتم کمک کنم دیدم در کمال تعجب ماشین و سرنشینها کاملا سالم هستند و فقط راننده که همون اول پایده شده بود کمی اذیت شده و خانمی هم که اول پیاده شده بود به خاطر عجله ای که کرده بود چرخ ماشین از روی انگشتهای پای سمت راستش عبور کرده بود و کمی احساس درد میکرد....من سه خانم را سوار کردم و به نزدیکترین محل سکونتی که بود رساندم موقع برگشتن راننده را دیدم که سوار ماشینش شده و ارام ارام در حال حرکت به سمت مقصدشان بود و واقعا خودرو بدون مشکل بود./ مشخص هم بود که این هم یک نمونه از لطفهای خداوند است.
دیروز کلا چهل و پنج هزار و پانصد تومان کار کردم اوایل صبح ماشین را برای تعمیر جلوبندی به تعمیرگاه بردم و کل هزینه تعمیر هم 50 هزارتومان برام تمام شد..الان هم خیلی خوابم میاد و خیلی هم خسته ام  نتونستم متن را ویرایش کنم. انشااله بماند برای بعد

...باز هم راضی هستم به رضای خداوند.



نوشته شده توسط راننده تاکسی 92/1/30:: 12:44 صبح     |     () نظر
   1   2      >