موضوع اول: روزی حدود 100 تا 150 نفر مسافر جابجا میکنیم یکی از بستگانش تازه فوت کرده نشسته تو ماشین، یکی از بستگانش مریضه میره بیمارستان یا از بیمارستان داره میره خونه، یکی از ازمون قبول شده و یکی میره ازمون بده، یا یکی هم مثل دیروز برای اولین بار تو زندگی مشترکشون با همسرش قهر کرده بود و تو ماشین من بود!
بوق و دود و ترافیک وتند رفتن و کند رفتن و گرما و پلیس راهنمایی و چراغ قرمز و دست فروش و سیاست مدار و مشکلات شخصی ما راننده ها و مشکلات و خرابیهای ماشین و کلی مسایل دیگر همه اش چیزی است که روزانه دهها بار از جلوی چشم یک راننده تاکسی عبور میکنه ولی یک راننده باید صبور باید و هر 100تا 150 نفر مسافر را به حال و هوای خودش همراهی کند تا دلخوری پیش نیاد!
مگر این ممکن است برای کسی که نه روابط عمومی خوانده است و نه اداب معاشرت را به صورت تخصصی بلد است و نه با همه فرهنگ ها اشنایی دارد؟و به احتمال زیاد به اجبار زمانه گرفتار پشت فرمان شده است..مشگر ممکن است یک راننده تاکسی بی عیب باشد و. همه ازش راضی باشند؟
خودپرداز که یک ماشین است و میتواند دهها سال بدون عیب مکانیکی کار کندیه وقت میبینید فقط به خاطر این که چند ثانیه طول میکشه تا درخواست رو اجرایی کنه شیشه صد گلوله و دکمه های ضد ضربه و بدنه ی زد خش را این مردمی که همیشه عجله دارند میارند پایین! حالا یکی نیست یک لحظه فکر کند این راننده تاکسی هم بنی بشر است و به هزار دلیل نمیتونه به حال و هوای یک مسافر جور باشد
فقط کوچک ترین چیزی که یک مسافر موقع پیاده شدن با خودش میگه اینه که : این راننده چقدر بد اخلاق است!( حالا مودبانه اش را گفتم ) بارها به گوش خودم شنیدم که پشت سرم چی گفتن !
موضوع دوم: دیشب بلبرینگ تسمه ماشین قفل کرد و برگشتم خانه و امروز صبح بردم تعمیر و تا ظهر ساعت 11:30 در تعمیرگاه بودم خدا رو شکر این مورد برام زیاد هزینه نداشت ( 16 هزار تومان خرج کردم ) ولی راستش را بخواهید این روزها با وضع و اوضاع اقتصادی کشور و هزینه های بالای لوازم یدکی و هزینه های بالای مخارج زندگی راننده تاکسی بودن اصلا نمی صرفد!
موضوع سوم: تا به امروز همیچ کاندیدای شورای شهر و نماینده مجلس و ریاست جمهوری و... را یادم نمی یاد که از ما راننده های تاکسی اسمی ببرههمه برای همه برنامه دارن ولی برای راننده تاکسی ها هیچ کسی برنامه نداره !فاصله ی ما با دیگران از زمین تا زیرذ زمین است(میتوانید اندازه بگیرید)
موضوع چهارم: امروز 35 هزار تومان کار کردم اگه اون 16 رو ازش کم کنیم میشه 19 تومان میگم نمیصرفد یعنی این...اگه امروز میرفتم کارتن جمع میکردم با دست خالی و بدون دردسر حداقل 50 هزارتومان کاسب بودم.
ساعت 9 از خانه اومدم بیرون و چون کار اداری داشتم ساعت 12 کار رو رسما شروع کردم امروز روز پر حاشیه ای بود برام
بین همون کار اداری یک سر رفتم مقداری پول اسقاطی تا تحویل بانک بدم موقع تعویض کارمند بانک پولی را به من داد که اوضاعش بهتر از پولهای دیگه نبود! نگفتم اقا مثل این که من خودم همینها رو اورده ام تعویض ! شما دیگه چرا! پول نو گرفتم و رفتم.
یک پسر بچه ای را سوار کردم و گفت منو به فلانجا اگه ببری چقدر میگیری گفتم چون مسیرم اونجا نیست 1500 تومان میگیرم(مسیر نزدیک بود ولی مسیر من نبود گفتم به خاطر تو 1500 گفتم همون مسیر رو بالای 2000 تومان میگیرم گفت 1000 تومان میشه بگیری منو برسونی؟ گفتم نه کمه اخه! یکم که رفتم جلوتر دیدم انگار باخودش درگیره فهمیدم هم عجله داره هم پول همراهش نداره مسافر نداشتم گفتم عجله داری؟ گفت: بله گفتم چرا اخه ممکنه ماشینمون بره(نپرسیدم ماشین چی و کجا ) گفتم پول نداری؟ اگه نداری 1000تومان رو بده هر وقت منو دیدی 500 تومان هم بعدا بده با خوشحالی گفت باشه حتما مسیر 2500 تومانی را 1000 تومان گرفتم و رسوندم.
حوالی ساعت 14:30 سه خانم میانسال سوار کردم و یک خانم جوان که دختر یکی از خانمها بود و چهار نفری از یک چهارراهی حرکت کردم به سمت یک شهرک، بین مسیر یکی از مسافرین کرایه ی همراهش را حساب کرد و یه جایی پیاده شدند دو نفر رفت یک سمت و آن خام میانسال و خانم جوان که اونها هم دونفر دیگه بودند از خیابان میخواستند رد بشن و برن اونطرف، دیدم ضاهار سوء تفاهمی اتفاق افتاده و این دونفر فکر کرده اند کرایه شون رو طرف مقابلشون(مادر به فرزند و فرزند به مادر) حساب کرده! گفتم خانم ببخشید شما کرایه تون رو ندادید خانم میانسال برگشت و گفت نمیشد به یادمون نندازی؟ یک لحظه تعجب کردم از جوابی که دادن..منم همینجوری دلبخواهی گفتم باشه اشکالی نداره بعد حرکت کردم و رفتم! خودم هم نمیدونم چرا گیرندادم کرایه ام رو بگیرم.
حوالی ساعت 17:30 یک پسری را از جلوی مدرسه راهنمایی سوار کردم و بین مسر گفت منو دربست میبری ؟ مسیر را که گفت دیدم کرایه اش اگه یه جور حساب کنم یه چیز در میاد و اگه یه جور دیگه حساب کنم یه چیز دیگه در میاد یه مبلغی را میانگین دادم و گفت اگه چهار راه بعدی بریم چقدر میشه که اینقدر میگیری ؟ منم دلایلم رو گفتم و قبول کرد اما دوباره برگشت و گفت اصلا بریم فلان شهرک گفتم باشه میریم(بدون این که صحبت از کرایه بشود) بین مسیر گفت فردا میخواهم برم عمل؟ با خنده گفتم عمل چی؟ گفت عمل قلب! گفتم شما؟ همینطور که به جلو نگاه میکرد گفت بله احتمالا باطری بهش وصل کنن! داشتم بهش نگاه میکردم و دنده عوض میکردم ازش پرسیدم: الان یعنی قلبت ایراد داره؟ گفت اره! گفتم پر چرا نمیگی کمی یواش برم! اینطوری اذیت نمیشی بالا پایین میپریم تو دست اندازها و سرعت گیر ها؟ پسرک همونطور جلو رو نگاه میکرد گفت چرا ولی اشکالی نداره؟ گفتم تو مدرسه بالا پایین نمیپری؟ گفت نه! گفتم: ورزش چی؟ گفت نه! گفتم عصبانی هم نباشد بشی؟ گفت اصلا! گفتم سخته واقعا! بعد گفتم اشکالی نداره از اشنهاهای ما بودن که عمل کردن و اتفاقا از روز اول خیلی هم سرحال ترن و بعد لبخند زدم پسره که تماما ارام حرف میرد گفت نمیدونم خوب میشم یا نه! دوباره گفتم حالا که اینطور شد تو مسافر میژه ی من شدی میبرم جلوی در خونه تون پیاده میکنم و بعد گفتم انشااله خوب میشی و بعد دوباره باهم دربستی میریم تو هم کرایه میدی حالا زیاد میدی یا کم؟ حرف خودم رو قطع کردم و رفتیم و در حالی که داشتم پسربچه را نگاه میکردم وداخل کوچه ارام میرفتم با لبخند گفتم من که زیاد میگیرم پسر کوچولو موقع پیاده شدن تعارف کرد بفرما بریم خانه...منم تشکر کردم و رفتم ( کرایه هم خیلی کمتر گرفتم)
شب ساعت 19 بود و من تو یکی از خیابونهای شلوغ و باریک جلوی دوخانم نگه داشتم وسط خیابان تا سواربشن عقب تر از من دو تا پلیس راهنمایی هم بودند(سرباز) تا دو تا خانم سوار بشن یه اقایی که با خانواده سوار خودروی سواری بودند از پشت سرم بوق زد و اومد جلوم و گفت این چه مدل مسافر سوار کردنیهو به نشانه ی اعتراض دستش را به سمت من دراز کرد و اعتراض میکرد منم در جواب گفتم شما بفرما من کجا پارک کنم؟ دوباره اقا اعتراضش را تکرار کرد گفتم اخه مگه ایستگاه من خالیه که نگه دارم اونجا( تو استگاه تاکسی سواری های شخصی پارک شده بودند) موقع حرکت دیدم پلیس محترم از پشت شماره ماشین را برداشت تو ماشین مسافرها هم شکایت داشتند و میگفتن این خیابون هیچ وقت درست نمیشه همیشه شلوغه! منم گفتم همین اقا که الان اعتراض کرد منم بهش حق میدم ولی ماشالا همه کارمند یه جایی هستند و فقط یک بار اومدن بیرون دارن میگردند هرکدوم از اینهایی که تو توقف ممنوع پارک کرده اند کارشون یه چیز دیگه است هر کسی دنبال کار خودشون اومدن و ماشین رو همینجوری ول کردن تو خیابون و این منم که دارم از همین خیابان نان خانواده را در میارم...اینو هیچ کس متوجه نیست...من ارزومه یه روز این یخابون بدون ترافیک باشه. مسافرها رو پیاده کردم و ناراحت برگشتم سمت پلیس محترم و گفتم چند دقیقه پیش چرا شماره ماشین را برداشتید؟ دیدم پلیس گیر داده مدارک را بدم و ضاهار کار را خیلی خراب کرده بودم...گفتم جان من جان هرکی دوست داری قسمت میدم به هرچی میپرستی و هرکی دوست داری شرافتا اون لحظه که اون سواری دشات بوق میداد ایستگاه من پر نبود؟ ایستاه من خالی بود که رفتم وسط خیابان مسافر برداشتم؟ پلیس هم اهل منطق بود دید که حرف منطقی را زدم گفت اشکالی نداره بفرمایید بروید ولی از این کارها نکنید...منم تشکر کردم و رفتم.
ساعت 21:30 و من میخواهم برم خانه و اخرین سرویس را مسافر برداشتم، سر صحبت از محکم کوبیدن در باز شد و کشید به بحث راننده های خوش اخلاق و بد اخلاق ، یکی از مسافرها که پسر جوانی بود گفت: تو اینترنت بوم یه جایی نوشته بود اگه راننده اهنگ فلان خاننده خانم آن ور آبی را پخش کند کرایه اش باید بیشتر باشد گفتم عجب! و همه با هم خندیدیم. منم گفتم نه بابا من که حوصله ی این کارها رو ندارم مجاز و غیر مجاز ندارم فکرم تو کارمه و ماشینم و مسافرمه و ماشین و مسافرهایی است که از جلوم رد میشن بقیه چیزها رو نه میبینم و نه میشنوم...موقع پیاده شدن پسر جوان بقیه کرایه اش را که دادم گفت اهنگ فلان خاننده غیر مجاز خانم را پخش نکردی اگه پخش میکردی اضافه میدادم و رفت!
در حاشیه: دوتا خانم یکی بد حجاب و ارایش کرده و به قول بعضی ها باکلاس و دیگری چادری و تقریبا هم سن و سال ایستاده اند با فاصله ی ده بیست متر تو این موقع ها دیدم بارها و بارها که اونی که بی حجاب تشریف دارد زودتر تاکسی گیرش میاد این یعنی بی انصافی! حالا هی خودمان را به این راه و آن راه بزنیم که ما ادم خوبی هستیم!
امروز از ساعت 12 تا 15 و از ساعت 17 تا 21:30 دقیقا 30 هزارتومان کار کردم و راضی هستم به رضای خدا
خدا یا شکرت
کلمات کلیدی: مسافر، شوفر، راننده تاکسی
علت این که اینبار زیاد طول کشید تا یک مطلب جدید بنویسم فکر کنم زیاد سخت نباشد حدث زدنش...سرمون شلوغ شده یعنی از اواسل اسفندماه که به پایان سال نزدیک میشیم.تا روز و ساعت تحویل سال بر سرعت رفت و امد ها و مسافر افزوده میشه و بعد از تحویل سال یک دفعه کاهش نزولی مسافر و خودرو شروع میشه تا روز 13 فروردینماه و بعد از ان دوباره روال عادی کارها و ترافیک و مسافر شروع میشه
امروز اولین روز از سال جدید هست که فرصت کردم تا بنویسم بهانه نوشتن را هم یک مسافر اغاز کرد
قضیه از این قرار بود که مسافری گفت دربست و نگه داشتم و جلو امد و محلی را خارج از محدوده شهر ادرس داد و بعد از توافق روی نرخ کرایه با هم هم سفر شدیم
در بین مسیر به یک سربالایی تندی رسیدیم در بین سربالایی تند که داشتم دنده را عوض میکردم خودروی روا( آر دی ) سال از من سبقت گرفت و رفت ، دیدیم که از پشت دود آبی از خودرو به یک باره بلند شد البته لازم به توضیح است که عموما دود آبی از قسمت عقب خودرو معمولا به خاطر قفل شدن ترمز ها و ایجاد گرمای زیاد و در نهایت ایجاد دود بوجود میاد ...به هر حال راننده زود ماشین را زد به کنار و دود ابی با گرد و خاک به هم خوردند و فوری خانمی با چادر مشکی از صندلی عقب پیاده شد ...ما رسیدیم کنار ماشین و شیشه را زدیم پایین و گفتیم کمک نمیخواهید راننده با لبخند گفت : نه ممنونم... چون سر بالایی تند بود باز زحمت حرکت کردم و از اینه داشتم آن خودرو را کنترل میکردم به یک باره متوجه شدم خانمی که پیاده شده در کنار راننده ای که پیاده شده حرکات غیر عادی انجام دادند ابتدا فکر کردم دارند دعوا میکنند و بعد فکر کردم بحث مزاحمت در کار باشد... دنده عقب گرفتم و خودم را به نزدیکی انها رساندم و متوجه شدم خودرو با دو سرنشین خانم در صندلی عقب و یک بچه رفت ده دره!!. زود ماشین را در جای مناسب پارک کردم و رفتم کمک کنم دیدم در کمال تعجب ماشین و سرنشینها کاملا سالم هستند و فقط راننده که همون اول پایده شده بود کمی اذیت شده و خانمی هم که اول پیاده شده بود به خاطر عجله ای که کرده بود چرخ ماشین از روی انگشتهای پای سمت راستش عبور کرده بود و کمی احساس درد میکرد....من سه خانم را سوار کردم و به نزدیکترین محل سکونتی که بود رساندم موقع برگشتن راننده را دیدم که سوار ماشینش شده و ارام ارام در حال حرکت به سمت مقصدشان بود و واقعا خودرو بدون مشکل بود./ مشخص هم بود که این هم یک نمونه از لطفهای خداوند است.
دیروز کلا چهل و پنج هزار و پانصد تومان کار کردم اوایل صبح ماشین را برای تعمیر جلوبندی به تعمیرگاه بردم و کل هزینه تعمیر هم 50 هزارتومان برام تمام شد..الان هم خیلی خوابم میاد و خیلی هم خسته ام نتونستم متن را ویرایش کنم. انشااله بماند برای بعد
...باز هم راضی هستم به رضای خداوند.
امروز در یک مسیری توقف کردم تا مسافر بردارم هوا سرد بود و من داشتم از پشت شیشه عابران پیاده را نگاه میکردم و به فکر هم فرو رفته بودم که ناگهان یک چیز خیلی عجیبی دیدم که اگر کسی برام تعریف میکرد باور نمیکردم
سه تا خانم داشتن عرض خیابان را طی میکردند و همراهشان چهار تا بچه ی قد و نیم قد تقریبا 8 تا 10 ساله همراهشان بود
یکی از بچه های پسر قبل از همه حرکت میکرد و وقتی همه وارد خیابان شده بودند دیدم پسره رفت جلوی کیوسک تلفن عمومی و گوشی را برداشت و یکی از شماره های تماس اضطراری را گرفت و گوشی را رها کرد به امان خدا و رفت!!!!
همیشه وقتی میشنوم چطور امکان داره که با پلیس و اورژانس و اتشنشانی مزاحمت تلفنی داشته باشند نمیتوانستم برای خودم تجزیه تحلیل کنم ولی اینبار به چشم خودم دیدم
اولش متوجه نشدم ولی وقتی کتوجه شدم که انها رفته بودند وگرنه میخواستم خانواده ان بچه بیتربیت را به جلوی کیوسک بکشانم و کمی ارشادشان کنم.
واقعا عجب ادمهایی پیدا میشوند!
حالا هی عمو پورنگ در تلوزیون بخواند مه درقندون لب خندون تا بچه هایی مثل همین بچه درست بشه!تلفن اورژانس و اتشنشانی اشغال میشود و ممکن است مریضی و فلک زده ای محتاج کمک باشد و اینجا به خاطر بی فرهنگی و بی تربیتی ناشی از عدم تربیت نادرست یک بچه از سوی خانواده و جامعه مشکلات دیگری درست بشه!
متاسفم برای ان خانواده که نمیتواند بچه ای را هم تربیت کند و بچه هم به حال خودش بزرگ میشود و فردا تجویل جامعه میشود و روزی هم سوار تاکسی من میشود!
اخه یک بار یک خانواده را سوار کردم و موقع پیاده شدن بچه به بابایی گفت:
بابایی بابایی بزار درو من ببندم!
بابایی هم گفت:
ببند عزیزم!
بچه هم با تمام وجود و عشق و علاقه در را کوبید!
منم با خودم گفتم بابایی خاک بر سرت با این اموزشی که دادی تا بچه ات چطوری سوار خودروی عمومی بشود!
امروز از ساعت 10 صبح تا ساعت 20:45 دقیقه شب دقیقا 35 هزارتومان کار کردم.
کلمات کلیدی: تاکسی، شوفر، مسافر، تلفن عمومی
دیروز بعد از ظهر حدودای ساعت 16 بود تو یه مسیری نگه داشتم تا مسافر بیادیه خانم جوانی امد و خواست صندلی جلو بشینه گقتم خانم بفرمایین عقب بشینین و برگشت بهم فهش داد و رفت نشست تاکسی عقبی.
خودم ناراحت شدم از جایگاهی که ما راننده ها داریم و هر کسی میتونه راحت هر حرفی را بزنه و ما فقط تماشا کنیم اینو هم مطمعنم اگر طرف بره و شکاست هم کنه بدون شک مقصر هم ما شناخته میشیم
با خودم میگفتم اخه ایشان همیه با همه ایطوری رفتار میکنند یا همیشه دیوار ما راننده تاکسی ها اینقدر کوتاهه
کاش خیلی ها متوجه میشدند ما داریم خانواده شون را همیشه همه جاب میبریم با امنیت و ارامش و اسایش کامل و بجای تشکر و قدردانی با ما همیشه بد رفتاری میشه و سر یک کرایه هم بحث میکنند در حالی که من یادم نمیاد هیچ موقع بیشتر از حقمان را گرفته باشم.
یک چیز دیگه: کاش مردم این را هم میدانستند که ما هم خانواده دار هستیم.
کلمات کلیدی: مسافر، شوفر، تاکسی، راننده تاکسی